به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «تصویر، سینما، اجتماع» نوشته روبرت صافاریان که به تازگی در نشر مرکز منتشر شده است، شامل مجموعهای از نوشتههای او در مجلات تخصصی سینمایی است. با صافاریان درباره این کتاب گفتوگویی داشتهایم که در پی میآید.
در ابتدا بفرمایید مطالبی که در این کتاب آمده، متعلق به چه دوره کاری شماست و به چه دلیل به بازنشر آنها در قالب یک کتاب پرداختهاید؟
قدیمیترین نوشتهای که در کتاب «تصویر، سینما، اجتماع» آمده مقالهای است به نام «بازیگری و نقد» که در دیماه ۱۳۷۸ در دوهفتهنامه «گزارش فیلم» به چاپ رسیده است. به عبارت دیگر، گزیدهای از نوشتههای نزدیک بیست سال گذشته بنده درباره سینما در این کتاب گرد آمدهاند. گفتنی است که این نوشتهها «نقد فیلم» به معنای دقیق کلمه نیستند. یعنی بیشتر آنها به یک فیلم خاص نمیپردازند، بلکه درباره یک پرسش نظری هستند، مثل این پرسش که نسبت نقد فیلم و بازیگری چیست یا زنان در فیلمهای ایرانی چگونه به تصویر کشیده شدهاند. اگر این نوشتهها را در یک کتاب گردآورده و به علاقهمندان احتمالی سینما و احیانا نوشتههای من عرضه کردهام، قطعا فکر کردهام که پرسش یا موضوعی که در این مقالات مطرح شده هنوز موضوعیت دارد و دست کم در تعدادی از این مقالات نظراتی نسبتا نو مطرح شده است.
یکی از ویژگیهای ژورنالیسم، واکنش سریع نسبت به موضوعات مختلف است. اما کتاب و سینما، داعیه ماندگاری دارند. انتشار مطالب روزنامه و مطبوعات در قالب یک کتاب، انگار مبارزهای ست با زمان، زندگی زودگذر، اطلاعات مصرفی و... آیا مطالب این کتاب قدرت این جدال را دارند؟
بله، روزنامهنگاری با امور جاری ارتباطی ناگسستنی دارد. اما از این امر نتیجه نمیشود که مطالبی که در روزنامهها و مجلات نوشته میشوند اهمیت ماندگار نمیتوانند داشته باشند. برعکس، نوشتههایی که روزنامهنگاران و از جمله منتقدان فیلم در مطبوعات به چاپ میرسانند، چه بسا در میان انبوه نوشتههای دیگر و مسائل مبرمتر روز گم شوند و آن طور که شایسته است دیده نمیشوند. این هم البته حقیقت دارد که بسیاری از نوشتههای مطبوعاتی ارزش بازنشر ندارند. به همین دلیل هم در گزینش مطالب برای بازنشر در قالب کتاب، نویسنده به کیفیت مطالب و موضوعیت محتوای آنها توجه میکند. من گمان میکنم حرفهایی که در این کتاب درباره ذوقزدگی ما در قبال سینمای دیجیتال، کیفیت فنی و محدودیت تاریخی نقش ارامنه در سینمای ایران یا درباره فیلمسازانی مانند علی حاتمی، امیر نادری و سهراب شهیدثالث زدهام با دیدگاههای رایج تفاوت دارند و ارزشش را دارند که خوانده شوند.
یکی از عباراتی که در نقد سینمای ایران، بسیار به کار میرود، سینمای شاعرانه است؛ از سینمای کیارستمی تا سینمای علی حاتمی و محمدرضا اصلانی را شاعرانه مینامند. این شاعرانگی در سینما چطور تعریف میشود و متر و معیار آن چیست؟
بله. اتفاقا در صفحه ۱۸ همین کتاب مقالهای درباره سینمای شاعرانه هست. در پاسخ به پرسش شما صرفاً بخشی از آن را نقل میکنم: «تصویر فوتوگرافیک در ذات خود نگاهی شاعرانه به هستی است مشروط بر این که به بیننده فرصت بدهیم خوب به آن نگاه کند، درواقع ترغیب و تشویقش کنیم که این کار را بکند. مشروط بر این که علت وجودی یک تصویر در فیلم فقط نقشی نباشد که در نقل قصهبازی میکند، و هر تصویر به سبب حس خود نیز مورد توجه قرار گیرد. این سخن درباره چشماندازهای باشکوه یا پررمز و راز طبیعی همان قدر درست است که درباره نماهای درشت چهره انسان. تصویرهای صورت رنجکشیده ماریا فالکونتی در فیلم صامت مصائب ژاندارک (کارل درهیِر، 1928) را نمونهای از تصویرهای شاعرانه سینما دانستهاند. در تصویر چهره یک انسان چیزی مبهم و غیرقابلوصف وجود دارد که با هیچ کلامی نمیتوان توصیف کرد، همانطور که اصطلاحا میگوییم دنیایی در یک نگاه وجود دارد. این همان کیفیتی است که میتوان از آن به عنوان شعر ذاتی هر تصویر نام برد.»
در جامعه امروز و با توجه به شیوع شبکههای مجازی، مطبوعات و نقد مطبوعاتی هنوز کارکردی دارد و آیا اصلا اندیشه و نقد زورش به تبلیغات میرسد ؟
هرگز نقد زورش به تبلیغات نمیرسیده است. این تازگی ندارد، هرچند شاید قدری تشدید شده باشد. تاثیری که نقد فیلم دارد از نوع دیگری است. نوشتههای منتقدان سینمایی روی قشر سینمادوست روشنفکر تاثیر میگذارد و این مخاطبان ویژه به نوبه خود در شکلگیری سلیقه عمومی نخبگان نقش بازی میکنند. منتقدان به این ترتیب تعیین میکنند که در درازمدت چه فیلمهایی میمانند و چه فیلمهایی به فراموشی سپرده میشوند. آنها با به راه انداختن یک گفتوگوی فرهنگی پیرامون این فیلمها، آنها را به جزئی از خاطره تاریخی و فرهنگی جامعه بدل میسازند. و این نقش کمی نیست. سینمادوست جوان و تازهکار وقتی بخواهد فیلمهای مثلا دهه شصت سینمای ایران را ببیند، میرود سراغ نقدهایی که بر این فیلمها نوشته شدهاند و آن فیلمهایی را برای تماشا انتخاب میکند که نقدهای بهتری دریافت کردهاند.
بسیاری از منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی در ادامه کارشان،به مستندسازی هم پرداختهاند. آیا بین مستندسازی و روزنامهنگاری ارتباطی هست؟.... برای شما این دو تجربه در راستای هم هستند؟
بله شباهت زیادی بین مستندسازی و کار مطبوعاتی وجود دارد. بسیاری از فیلمهای مستند را میتوان به گزارشهای مطبوعاتی خلاق تشبیه کرد. تکنیکی چون مصاحبه با تفاوتهایی (که گاهی خیلی مهم هم هستند) در مطبوعات و فیلم مستند هردو کاربرد دارد. در سینمای مستند ژانری داریم به نام فیلم-مقاله که بیشباهت به مقالههای مطبوعاتی نیست. شباهت کم نیست. عجیب نیست که روزنامهنگارها به مستندسازی رو بیاورند یا مستندسازی هم بکنند. شخصا پیش از این که به ساختن فیلم مستند روی بیاورم هم مفصل دربارهی فیلمهای مستند و ماهیت این گونه سینما نوشتهام. نزدیک صد صفحه از کتاب مورد بحث ما هم به سینمای مستند اختصاص یافته است. پرسشهایی مانند این که آیا در سینمای مستند بازیگری داریم یا خیر یا اخلاق در فیلم مستند به چه معناست در این بخش مورد بحث قرار گرفتهاند.
اگر نکتهای درباره این کتاب هست که باید بهش اشاره شود، بفرمایید.
گفتم که نوشتههای این کتاب نقد فیلم به معنای دقیق کلمه نیستند، اما آنها محصول نوشتن درباره تکتک فیلمها هستند. وقتی زمانی دراز درباره فیلمها مینویسی، اگر ذهنی نظری هم داشته باشی، به تدریج پرسشهای عامتری برایت مطرح میشوند: بازیگری چیست و چطور میتوان درباره آن نوشت؟ فرق تصویر عکاسی و تصویر سینمایی در چیست؟ یا به قول شما مترومعیار سینمای شاعرانه چیست؟ ارتباط سینما و اجتماع چطور تعریف میشود؟ این پرسشها برای من در جریان اندیشیدن و نوشتن درباره دهها فیلم رخ نمودند و در زمان خود کوشیدم به آنها پاسخ دهم. ویژگی این کتاب به بحث گذاشتن این گونه پرسشها درباره ماهیت سینما و ارتباط آن با مسائل اجتماعی است.
نظر شما